ای فرجت آرزوی شیعـــــــیان
العجل ای مهدی صاحب زمان
وارث یکتا شه دلدل ســـــوار
وعدۀ حتمی خداونـــــــــدگار
نور دل حضرت زهـــــــرا تویی
مطلق حق آیت عضمی تویی
زادۀ والاگـــــــــــــهر عسکری
کرده ای از آل عبا دلبــــــــری
ای فرجت آرزوی شیعـــــــیان
العجل ای مهدی صاحب زمان
وارث یکتا شه دلدل ســـــوار
وعدۀ حتمی خداونـــــــــدگار
نور دل حضرت زهـــــــرا تویی
مطلق حق آیت عضمی تویی
زادۀ والاگـــــــــــــهر عسکری
کرده ای از آل عبا دلبــــــــری
نور مه و مهر ز رخســـــــار تو
عــــــــالم ایجاد گرفتـــــــار تو
قلب جهان به سینه ات میتپد
روح به عالمی دمت می دمد
خلق دو عالم ز دمت زنده اند
صد چو مسیحا به درت بنده اند
راه خداوند فقـــــــط راه توست
خضر نبی خادم درگـــاه توست
در شب تاریک جهان، مـــــاه تو
بر همۀ خلق جهان، شـــــاه تو
درد بشر را تو دوا می کنــــــی
عدل و مساوات به پا می کنی
شکر، خدا را به لبم نام توست
شکر، خدا را که دلم رام توست
خاک درت سرمۀ چشمان من
حب تو سرمایۀ ایمـــــــان من
معبد من مقصد من کوی تو
کعبۀ من قبلۀ مــــن روی تو
با نگهت گبـــــر مسلمـــــــان شود
یک شبه چون بوذر و سلمان شود
گوشۀ چشمی به من زار کن
مرحمتی بر این گنهکار کن
هر چه که هستم ز تو دم می زنم
دم ز تو ای شاه کرم می زنم
حسرت دیدار تو دارد دلم
مهر تو آمیخته شد با گلم
فدیۀ دیدار اگر جان بود
جان بستان فدیه چه ارزان بود
هجر تو مولا به درازا کشید
جان به لب اهل تولا رسید
کاش می آمد زتو ما را خبر
کاش بیایی دگر از این سفر
خون جگر از هجر تو خوبان بیا
خسرو خوبان ز بیابان بیا
مکه بود منتظر مقدمت
کعبه سیه پوش بود از غمت
سلسله از پای بشر باز کن
دعوت خود از حرم آغاز کن
روی نکویت چو شود جلوه گر
وجه خدا جلوه کند بر بشر
منبر و محراب دعا میکند
بهر فرج خدا خدا می کند
در یم غم شیعۀ خود را ببین
پر زستم گشت زمان و زمین
فتنۀ دجال جهانگیر شد
"سیدنا" آمدنت دیر شد
پرده ز رخسار مهت بر فکن
ای شه دجال کش بت شکن
العجل ای صاحب تیغ دو دم
منجی موعود تمام امم
یکسره کن کار جهان با فرج
العجل ای حضرت ختم الحجج
دایما" آید ز سما این ندا
العجل ای طالب خون خدا
ای پسر فاتح بدر و حنین
العجل ای طالب خون حسین
زمزمه دارند ملائک همه
العجل ای منتقم فاطمه
نیست کسی با خبر از غربتت
با خبر از رنج و غم غیبتت
گر چه به خلق دو جهان سروری
خانه نشین چو جد خود حیدری
ای که تویی از همه مظلوم تر
از علی و فاطمه مظلوم تر
حیف که دست تو را بسته ایم
قلب خدایی تو بشکسته ایم
غفلت ما باعث غیبت بود
جایگهت وادی غربت بود
مذهب ما درهم و دینار شد
مکر و ریا سکۀ بازار شد
لایق دیدار تو ما نیستیم
محرم اسرار تو ما نیستیم
ما به تو بسیار جفا کرده ایم
تغفل از نور خدا کرده ایم
وای به ما مردم پیمان شکن
جمله نمکخوار و نمکدان شکن
جان به فدای دل پر خون تو
آن دل بشکسته و محزون تو
خلق به اجداد تو نیرنگ کرد
عرصه به همچو حیدری تنگ کرد
آه مکش از دل پر غصه ات
جان به فدای تپش سینه ات
العجل ای حجت ثانی عشر
العجل ای وارث خیر البشر
حرمت زهرای جوان چون شکست
"یا ولدی" گفت به راهت نشست
خیمۀ آل فاطمه چون بسوخت
کرب و بلا دیده به راه تو دوخت
علقمه هر روز صلایت زند
حضرت عباس صدایت زند
عمۀ سادات به بزم یزید
خواند دعای فرجت با امید
مرهم زخم دل لیلا بیا
منتقم از بهر تسبا بیا
العجل ای راحت جان رباب
منتقم آل عبا کن شتاب
جان رقیه ز سفر باز گرد
بر آن دمی که بر پدر ناز کرد
وقت ظهور است دگر کن قیام
صاحب صمصمام بگیر انتقام
کی شود از غیب بیاید نوید
منتظِران منتظَر از ره رسید
مهدی موعود سلام علیک
حجت معبود سلام علیک